سهاسها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

هدیه خدا،عشق ما

ابان 92

  اینو خیلی وقته میخام بنویسم یادم میره تو ماشالله خیلی خوب  وکامل حرف میزنی.حتی یکبار بهت گفتم بگو قستنطنیه!!!!گفتی اما نکته جالبش اینجاست که به پا میگی"پات" چون من بهت گفتم مثلا پاتو بردار یا پاتو بیار شلوار بپوشونم فکر میکنی اسمش پاته.مثلا پات که به جایی میخوره میگی "پاتم درد میکنه" راستی یکبار هم بهت گفتم بخاب شلوارت را بپوشونم .گفتی بخابم؟؟؟؟(من منظورم این بود دراز بکش چون شلوار تنگ بود راحتتر بپوشونم)منم گفتم اره یهو دیدم داری میگی"خواب پبش خواب پیش"(به عبارتی خودت را زدی به خاب و خروپف میکردی )فکر کن !!!!!!! سفر به یزد 7 ابان با دوستای بابات رفتیم یزد.با قطار رفتیم خیلی بهتر از ماشین بود اخه من جادش را...
6 آذر 1392

شهریور

سلام نازنینم خوب میدونی که این ماه تولدته و دوسالت میشه نازنینم باورم نمیشه انقدر زود دوسالت شد، دنیا اومدی 3و400 بودی الان با وجود اینکه از نرمالت پایین اومدی 11و 700 شدی 52 سانت بودی الان ماشالله 91 سانتی (هنوز یک متر نیستی .اما از  شیطونی و کارهات فکر میکنم نصفت زیر زمینه ) سها را ببین در گذر این دوسال تولد ، یک سالگی و حالا تولد دوسالگی   الهی هزار ساله شی دختر خوشگلم خیلی دوستت دارم تولدت را با چند روز تاخیر گرفتیم تولدت مبارک ستاره کوچولوی ما سها خانم   البته یک جشن کوچولو همون شب تولد اصلیت سه تایی گرفتیم اما جشن تولدت را بخاطر فصل گردو ریزی بابایی اینا تو مهر گرفتیم . ...
6 آذر 1392

مهر 92

گردش تو روز اول مهر امروز همه بچه ها رفتن مدرسه(یعنی 5 سال دیگر همچین روزی نازنین منم میره مدرسه؟من قربونت برم) جاش ما هم رفتیم گردش اطراف شهر.صبحانه را یک جای با صفا تو قزاآن خوردیم اینم دختر مو شونه نکرده من بعد صبحونه ناهار هم تو قمصر   مهمونی خونه خاله زینب تازه عروس جمعمون همه نی نی ها و خاله ها اومده بودن جز امیر علی پسر خاله فائزه که یکم مریض بود و نیومده بود .شما ها هم به خونه نو و تازه چیده شده رسیده بودید دیگر جایی نبود دست نزنید ما مامانها هم هی حرص خوردیم و خجالت کشیدیم که چیزی را نشکنید امتا خونه را ترکوندید انصافا. تازه یک کار خطرناک داشتی میکردی شازده خانم که فهمیدیم.خاله زهرا که بارداره داشت روی صندل...
6 آذر 1392
1